جدول جو
جدول جو

معنی دندان گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

دندان گذاشتن
(دَ)
قرار دادن دندانهای مصنوعی در دهان، کنایه از ترک کردن. (حاشیۀ وحید بر لیلی و مجنون). صرف نظر کردن:
زآرزوی داشته دندان گذاشت
کز دو جهان هیچ به دندان نداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان داشتن
تصویر دندان داشتن
کنایه از کینه و دشمنی داشتن نسبت به کسی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ کَ دَ)
دارای دندان بودن، کنایه از چشم داشت و توقع داشتن باشد. (برهان) (ناظم الاطباء).
- دندان بر چیزی داشتن، چشم داشتن و توقع کردن. در کاری بسیار بجد شدن و اقدام نمودن. (آنندراج).
- ، کنایه است از بغض داشتن و کینه ورزیدن. (فرهنگ سروری) : اگر به بست نرفته بودی.... نخست کسی که میان وی به دو نیم کردندی بوسهل بودی به حکم دندانی که بر وی داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 663).
از نهیب هجر آن سیمین بر و زلفین او
بر خروش موذنان شهر دندان داشتم.
امیرمعزی.
دارد از غصه آسمان دندان
هرکه بر نقش همتت پیوست.
انوری.
- دندان در کار کسی داشتن، کنایه از چشم داشت و توقع کردن و در کاری بسیار بجد شدن و اقدام نمودن. دندان بر چیزی داشتن. (آنندراج) :
پیش ازین گر چرخ دندان داشت در کار کسی
زد گره، اینک به عهدت هم به دندان کرد باز.
امیرخسرو (ازآنندراج).
رجوع به ترکیب دندان بر چیزی داشتن شود.
، کنایه از کینه ورزیدن است. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
- دندانی به کینه با کسی داشتن (بودن) ، خصم او بودن. دشمنی او در دل داشتن. (امثال و حکم دهخدا) :
بر من این خیره چرخ را گویی
همه ساله به کینه دندانیست.
مسعودسعد.
، در کاری بسیار بجد شدن و اقدام نمودن. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ رَ تَ)
نشان کردن. علامت گذاشتن. رجوع به نشان و نشان کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنیان گذاشتن
تصویر بنیان گذاشتن
بنیاد گذاری بنیاد گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دارای دندان بودن، چشمداشت داشتن توقع داشتن، کینه ورزیدن، در کاری بسیار جد شدن و اقدام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
ضع وعاءً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
Pot
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
mettre dans une casserole
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
in einen Topf legen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
tencereye koymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
colocar na panela
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
برتن میں ڈالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
হাঁড়িতে রাখা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
ใส่ในหม้อ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
weka kwenye sufuria
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
放入锅中
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
鍋に入れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
włożyć do garnka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
לשים בסיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
meletakkan dalam panci
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
बर्तन में रखना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
in een pot doen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
mettere nella pentola
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
poner en una olla
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
покласти в каструлю
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
класть в кастрюлю
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گلدان گذاشتن
تصویر گلدان گذاشتن
냄비에 넣다
دیکشنری فارسی به کره ای